خاطرات 14 ماهگی(سوت زدن)
سلام عزیزم رهام جون از دیروز یاد گرفتی سوت می زنی سرمون و می بری ولی من و بابایی ذوق می کنیم می بینم هر روز کارای جدید یاد می گیری اینم عکس سوت سوتک نفس مامان رهام جون ديشب برا اينكه صبح شما رو اذيت نكنيم آخر شب رفتيم خونه مادرجون خوابيديم باد شديدي بود لباس زمستوني هاتو پوشوندم خيلي ناز شدي قربونت برم من ...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
10:23